انواع خانواده ها
خانواده دمکرات(متعادل، سالم و موفق )
1 - افراد
خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است
2 - افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به
افراد دیگر خانواده بیان می کنند
3 - افراد خانواده از ریسک (خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و می دانند که
ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند ، ولی اشتباهات شخصی هم می تواند
خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه
بیشتر باشد
4 - افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و
از این احساس خود شادمان هستند
5 - روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با
یکدیگر سخن می گویند
6 - زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر
ترس یا احتیاط
7 - وقتی در خانواده سرو صدا هست ، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و
برای خفه کردن صدای دیگران
8 - هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش
دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد
9 - اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ، به
دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ، کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر
خانواده
10 - اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان
توسط پدر و مادر امری است عادی و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگی
11 - افراد خانواده صادقانه با هم صحبت می کنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش می
دهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان می
دهند
12 - افراد خانواده به راحتی و آزادنه با یکدیگر درد دل می کنند و این حق را دارند
که درباره هر موضوعی (مثل ناکامیها ، ترسها ، صدمه هایی که دیده اند ، خشم خود ،
انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها ) ، با یکدیگر سخن بگویند
13 - افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی می کنند و در این راه اگر مشکلی
مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود ، به سادگی خود را با آن تطبیق
می دهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه ، بیشتر مشکلات
زندگی خود را حل و فصل کنند
14 - در خانواده ، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و
احترام است
15 - در خانواده ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا
ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود
بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند
16 - اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هیجانها و
... ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن می گویند که در مورد اعمال ، کردار و گفتار
صحیح خود اظهار نظر می کنند
17 - رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود می گویند - یا توصیه می کنند -
مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان می دهند
18 - پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و
مترصد آن می باشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ،
استفاده کنند
19 - اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ،
پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند . این رفتار
باعث خواهد شد تا فرزند بی دقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت
آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند ، بیشترین بهره را بگیرد
20 - اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ،
اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند
که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در
فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد
21 - اولیا خانواده می دانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد
داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند
22 - اولیاء خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی
فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار
این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد
23 - وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار
او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن -
فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند
24 - پدر و مادر خانواده می دانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و
اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر می باشد. بنابراین گوش به زنگ آن هستند
که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز می آموزند تا
چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند
25 - اولیای خانواده می دانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است، بنابراین ،
می پذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی می کنند و هیچگاه نباید
سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند .
خانواده سهل گیر(آسانگیر)
1 - پدر و
مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل
مشغولی های خود هستند.
2 - به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر
هستند ، برای خاموش کردن صدای بچه ، هر چه کودکشان از آنها می خواهد ، آنها
انجام می دهند . لذا کودک پرتوقع تربیت می شود.
3 - هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از
روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.
4 - هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند
تا به هر نحوی که خود مایل هستند ، شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار
گیرند.
5 - هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود
می آموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
6 - نسبت به رفتار فرزندان خود ، حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و
دیگران قرار می گیرند ، توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد ، بی تفاوت عمل
می کنند.
7 - اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ، ناراحت نمی شوند و چنان
رفتار می کنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی ، عادی و متداول
است.
8 - در پاداش دادن - وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر می زند - یا تنبیه آنان
- در هنگامی که کار خلاف از آنان سر می زند - اهمال می کنند و بی تفاوت هستند (به
یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ، محروم کردن
فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
9 - شیوه های رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان
ایجاد نمی کند.
10 - نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز
به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
11 - آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه می کنند و در این
مورد ، سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.
12 - هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه
یکی از فرزندان شدیدا به آنان وابسته باشد، کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع
وابستگی که بعدا برای آنان مشکل ساز خواهد بود ، انجام نمی دهند.
13 - نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار
خاصی در این زمینه ندارند.
14 - فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد می گذارند و حتی در مواردی که مداخله
آنان لازم به نظر می آید ، دخالت نمی کنند.
15 - این بچه ها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است، لذا وقتی وارد جامعه می
شود به خاطر عدم تجربه کافی ، زود تسلیم میشود و شکننده هست.
خانواده گسسته ( پریشان )
1- در این
خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین ، معمولا به صورت قهر و آشتی به سر می برند که
تاثیر منفی روی کودکان می گذارد
2 - گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می
گردد
3 - کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ، بتدریج
الگوهای پرخاشگری را می آموزد . ( کودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را می زند)
4 - میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ، ناچیز
است
5 - چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ، گرفته ،
افسرده و بی احساس به نظر می آیند
6 - گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا
بلند و خشن و گوش خراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی
قابل شنیدن می باشد
7 - نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود
یکدیگر نیز بی اطلاع هستند
8 - شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده ، بیرحمانه و مبتنی
بر قساوت قلب است
9 - بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر
ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای
شخصیتی هستند
10 - فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ،
فهمیده ، باشعور ، اصیل و دوست داشتنی ، بهره مند می شوند
11 - پدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر ، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج
از محیط خانواده می کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی
است
12 - افراد خانواده ، احساس تنهایی و بی یاور بودن می کنند و به این باور می رسند
که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند
13 - افراد خانواده غالبا تکانشی عمل می کنند ، عصبی هستند ، احساس گناه و
تقصیر می کنند یا بر عکس ، احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای
جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان می دهند
14 - افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن ، تلاش فراوان می کنند و هرگز متوجه
نمی شوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل ، غیر ممکن است
15 - افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه ، هم خود
متحمل فشارهای روانی زیاد می شوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای
را می آورند
16 - افراد خانواده حالت اصطلاحا نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های
عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ، شی ، صفت ، مفهوم یا سفید است یا سیاه
- یا خوب است یا بد - یا زیان آور است یا سودمند - یا دوست داشتنی است یا غیر دوست
داشتنی - لذا هیچ حد وسطی را در نظر نمی گیرند
17 - وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به
احساسات ، خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به
حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا می کند
18 - افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می
دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال ، منطق ، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته
باشند
19 - افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم می
پردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ، خرید یک ماشین
، خرید یک لباس و ... ) موجب رنجش ، نگرانی ، اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد
دیگر خانواده می شود
20 - افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار می کنند و به همین دلیل نیز
مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا می
کند
21 - افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوت های نادرست می
پردازند و یکی از اعتیاد های مضر و در عین حال لذت بخش آنان ، غیبت و بدگوئی از
دیگران است
22 - دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفته
اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی ، به افراد دیگر
دروغ بگویند.
23 - به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش می دهند ، همچنین خشونت های جسمی نیز
رایج است. و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان
فردی خود رای ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او
کتک زدن و تحقیر اوست
24 - نگرشهای افراد خانواده در زمینه های مختلف ، تحریف شده است و باورداشتهایی
نظیر - به زن نمی توان اعتماد کرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد باید فقط به فکر
خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ می شود
25 - فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای
خود نشان می دهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ،
به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در می دهند
26 - احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد
خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده می شود
27 - احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این
راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و مزمن و افسردگی می رسند
۲۸ - افراد خانواده از اضطراب
دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و
نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است.
خانواده سخت گیر و مستبد
1 - پدر و
مادر ها با بچه ها همان طور رفتار می کنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
2 - تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام می گیرد. معمولا پدر خانواده
حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر
ندارند
3 - والدین چنان رفتار می کنند که فرزندان می آموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای
را - حتی در مواردی که می تواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد -
ندارند.
4 - اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند، والدین آنان ناراحت، خشمگین و آزرده
خاطر می شوند.
5 - فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را ، از
والدین خود ندارند.
6 - والدین بر رفتار و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصا
اتخاذ می کنند.
7 - والدین دلیلی را - برای دستوراتی که صادر می کنند - برای فرزندان خود ارائه
نمی دهند و از آنان می خواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
8 - نسبت به رعایت نظم و انضباط، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل
هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 - به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با
آن مخالفتی را نشان دهند.
10 - در مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع می
کنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
11 - برای تصمیات فرزندان خود ، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد ،
احترام قائل نیستند.
13 - معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ، بنابراین
، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
14 - برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در
حضور دیگران نیز ابایی ندارند.
15 - غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
16 - ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین
حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر بنا باشد یکی از والدین به
عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند می توان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین
خود را نخواهد داشت.
17- چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند
دچار بزهکاری می شوند.
18 - بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت
فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر
آنها سخت گیری کرده و برنامه های سخت گیرانه برایشان تدارک ببیند.
19 - احتمال دروغ گویی و ریا کاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از
تنبیه و سرزنش افزایش می یابد.
20 - چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفته
اند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند ، از خلاقیت کمی برخوردارند
. اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها ، پیشرفتی
کرده باشند.
21 - اضطراب، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی، نا امیدی و بسیاری از
مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانواده های سخت گیر گردد.
22 - غالبا والدین سخت گیر ، خود را منطقی نیز تصور می کنند. و برای هر کارشان
دلیل تراشی می کنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان
را اجرا می کنند نه منطقشان .
- ۹۳/۰۸/۲۱