با شهیدان { فرهادی}

مذهبی ،داستان،علمی،فرهنگی ، تربیتی و...

با شهیدان { فرهادی}

مذهبی ،داستان،علمی،فرهنگی ، تربیتی و...

با شهیدان { فرهادی}

مذهبی ،داستان،علمی،فرهنگی تربیتی و...

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

رفتارعلوی در کلام رهبری

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۱۸ ق.ظ

معنى و ابعاد رفتار علوى در کلام رهبرى 
سیاستمدارى على(ع) موجب این نمى شد که از جاده صداقت و صراحت کنار رود 
امیرالمؤ منین در شخصیت خود، مظهر خصوصیاتى است که امروز اگر ما مردم و مسؤ لان این خصوصیات را در رفتار و گفتار خودمان منعکس کنیم ، جامعه اسلامى ما اوج و اعتلا پیدا خواهد کرد. راه تعالى و پیشرفت و اصلاح دنیا و آخرت یک ملت ،یک راه پیمودنى است . در مقابل انسان مؤ من و معتقد به خدا و به رسالت انسان ،بن بست وجود ندارد.یک ملت مى تواند مشکلات و همه سنگ راهها و خار راهها در طریق کمال را از جلوى پاى خود بردارد،به شرط آنکه خصوصیّاتى را که براى این حرکت عظیم و همه جانبه لازم است ،در خود بوجود بیاورد و امیرالمؤ منین مظهر این خصوصیات بود.
امیرالمؤ منین ، هم مظهر تقوا و امانت و هم داراى صدق و صراحت بود.آن بزرگوار با اینکه یک سیاستمدار و رئیس دنیاى اسلام بود و تدبیر یک جمعیت چند ده میلیونى آنزمان با نبود وسایل امروزى براى ارتباط،بر دوش او بود و جامعه و امّت اسلامى را اداره مى کرد،اما سیاستمدارى على موجب این نمى شد که از جاده صداقت و صراحت کنار رود.على ، صادق و صریح بود؛ آنچه مى گفت ؛ به آن معتقد بود و براى او راهنماى عمل بود. براى این است که کلمه ، کلمه گفتار امیرالمؤ منین در طول تاریخ مثل نورافکنى براى زبدگان و نخبگان فکرى عالم درخشیده است . کارى را که سیاستمداران دنیا- چه امروز و چه در طول قرنهاى گذشته - انجام مى دادند و برزبان مى آوردند و به آن اعتقاد قلبى نداشتند و چهره و قیافه اى را که به خود مى گرفتند با باطن آنهابکلى متفاوت بود، در امیرالمؤ منین وجود نداشت . امروز شما نگاه کنید حرفهاى زیبا و قشنگ بر زبان سیاستمداران عالم بسیار جارى مى شود- نام انسان ،نام حقوق بشر،نام مردم سالارى ،نام صلح ،نام قداست - اما در دلها و در عملها،از این حقایق هیچ گونه خبرى وجود نداشت این وضعیت قبل از دوران امیرالمؤ منین هم بود،امروز هم وجود دارد.امیرالمؤ منین -آن قلّه بلند انسانیّت - در این جهت بر خلاف اغلب سیاستمداران عمل کرده است .
امیرالمؤ منین به معناى واقعى کلمه طرفدار مردم و ضعفا بود 
خصوصیّت او این بود که اگر اسم مردم را مى آورد براى آنها حقیقتا ارزش ‍ قائل مى شد؛ نه مثل آن کسانى که در سطح بین المللى از هر چه تروریست حرفه اى است - که حکام صهیونیست در دنیا تروریستهاى حرفه اى هستند -از هر چه غارتگر بین المللى است - که امروز پشت صحنه قدرتهاى استکبارى ، زرسالاران و چپاولگران بین المللى هستند - از هر چه انسان نانجیب و متجاوز به حقوق انسان است ،عملا حمایت و پشتیبانى مى کنند و خجالت هم نمى کشند و بر زبان نام حقوق بشر و انسان و مردم سالارى را جارى مى کنند و طلبکار ملّتها هم مى شوند!نظام جمهورى اسلامى را که یقینا یکى از مردمى ترین نظامهاى عالم و متکى به آراى قشرهاى عظیم مردم و گره خورده با عواطف و احساسات و ایمان آنهاست ،به عنوان نظام مردم سالار قبول ندارند؛اما نظامهاى کودتا و آن جایى که بچّه هاى دبستانى آن از آسیب نیروهاى امنیتى شان در امان نیستند و به دست آنها به قتل مى رسند، آنها را به عنوان نظامهاى معتقد به حقوق بشر مى شناسند،این یک مضحکه سیاسى و جهانى است .سیاستمداران نظامهاى غیر الهى مایلند همه انسانهاى عالم دستخوش چنین بازیچه هایى باشند.
امیرالمؤ منین نام مردم را مى آورد،اما به معناى حقیقى کلمه طرفدار مردم و ضعفا بود. توجه به ضعفا،قدرت و قاطعیت در مقابل زورگویان و ناحق طلبان و بهره ورى کم از منابع اموال عمومى ، خصوصیّات دیگر امیرالمؤ منین است . هر کس که بیت المال مسلمین را مُلک خود بحساب آورد- یا به زبان بگوید،و یا اگر نمى گوید، در عمل اینطور وانمود کند که ما اینقدرها حق داریم - و با بیت المال مثل اموال شخصى خود رفتار کند - یا بخورد یا ببخشد یا در راه اغراض شخصى از آن استفاده کند - نمى تواند دنباله رو على بحساب بیاید. رفتار علوى در همه این ابعاد،وظیفه ماست ،کار زیاد،بهره مندى کم . امیرالمؤ منین هم در آن زمان که وظیفه حکومت بر دوش او بود،هم در آن زمانى که انزوا و کنار بودن از حکومت را بر او تحمیل کرده بودند،وسط میدان بود و کار مى کرد.هیچ وقت على نرفت در خانه بنشیند وبا مردم و جامعه و کشور قهر کند؛این خصوصیت امیرالمؤ منین نیست .


ارتباط با خدا 
خصوصیت دیگر آن بزرگوار ارتباط با خداست .البته زبان انسانهاى کوچک و قاصرى مثل من خیلى نارساتر از این است که حتّى بتواند تقیه کند و کلیاتى از عبادت آن بزرگوار را بیان نمایید. وقتى امام سجّاد - که زین العابدین است - در مقابل عبادت امیرالمؤ منین به شگفتى وادار بشود، امثال ما اصلا باید سخنى بر زبان نیاوریم .
بسیج نیروها در راه حقّ و در برابر ناحقّ، خصوصیّت دیگر امیرالمؤ منین است ، نگویند چرا مردم را نسبت به استکبار و مظالم آن و عوالم و ایادى دشمنان خدا حساس و بسیج مى کنید؛امیرالمؤ منین هم این خصوصیّت را داشت .ما هم باید مانند امیرالمؤ منین ، همه نیروها و همه دلها و همه تنها و همه تو آنها را در مقابل ناحقّ و در راه حقّ بسیج کنیم ،هم باید خودمان آماده باشیم ،هم باید دلها و جانهاى آماده و جوانهاى نورانى را - که امروز جامعه ما به حضور جوانانى که دلهاشان پاک است ، داراى نشاط و طراوت است - در راه خدا و در راه حقیقت و در راه تلاش مخلصانه که در این دوران ،ایران اسلامى به آن نیازمند است - بسیج کنیم .
مبارزه با مقدّس مآبیها  
مبارزه با مقدّس مآبیهاى متحجرانه و بى مبنا هم یکى دیگر از خصوصیّات امیرالمؤ منین است . همان امیرالمؤ منین عابد پارساى ذاکر خداوند - که نخلستانهاى کوفه انعکاس فریاد دعا و تضرع او را تا ابد در سینه خودشان حفظ کرده اند - با آن کسانیکه با تنسک و تعبد متحجرانه و بى مبنا مى خواستند شخصیت فردى خودشان را به رخ مردم بکشاند، و اگر اخلاص هم داشتند ابعاد گوناگون شخصیت خود و دیگران را معطل گذاشته بودند،مقابله کرد امیرالمؤ منین انسانى است که مرّ حقیقت را بیان مى کرد چه به مذاق جناحهاى مختلف خوش بیاید یا نیاید، چه به مذاق آن کسانیکه مى خواهند به ظواهر بچسبند و باطن را رها کنند،خوش بیاید یا نیاید چه به مذاق آن کسانیکه مى خواهند با سلایق شخصى خودشان دین خدا را تعبیر و تفسیر کنند خوش بیاید یا نیاید،همه اینها در زمان امیر المؤ منین بودند،اینها در شخصیتهاى مشخصى هستند که در تاریخ نمونه دارند؛در زمان امیرالمؤ منین هم نمونه داشتند.اسلام امیرالمؤ منین اسلامى است که در ان ذکر و شور و حال و حرکت و سازندگى و جهاد و فداکارى و ایثار هست .
امیرالمؤ منین شاخص است  
هیچ کس نمى تواند خودش را با على مقایسه کند؛ اما همه مى توانند به سمت آن قلّه حرکت کنند. امیرالمؤ منین شاخص است . در درجه اول ، ما مسؤ ولان وظیفه و تکلیف داریم که خودمان را با رفتار امیرالمؤ منین تطبیق دهیم و جهت حرکت خودمان را با او بسنجیم ؛ آحاد مردم هم همین تکلیف داریم که خودمان را با رفتار امیرالمؤ منین ، هم یک سیاستمدار و یک مدبر امور است . همه ى ابعاد زندگى امیرالمؤ منین درس بگیرند، ولى وظیفه ى سنگین تر است .
باید رفتار علوى در میان مسؤ ولان نهادینه شود 
من آن روز گفتم ، امروز هم مى گویم ؛ وظیفه ى مسؤ لان سنگین است ؛ باید رفتار علوى در میان ما مسئولان نظام جمهورى اسلامى نهادینه شود، آن روز است که هیچ گونه آسیب و خطرى این نظام را تهدید نخواهد کرد.
انقلاب اسلامى براساس الگو قرار دادن همین شخصیت همه جانبه کامل به وجود آمد. آنهایى که خواستند از انقلابهاى گذشته و از بعضى حوادث کشورهاى دیگر براى انقلاب اسلامى شبیه سازى کنند، به این نکته توجّه نکردند انقلاب اسلامى الگو و نمونه ى خود را از امیرالمؤ منین گرفت و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد. امام بزرگوار ما یک شاگرد و رهرو مکتب امیرالمؤ منین (علیه الصلاة والسلام ) بود، در رفتار و گفتار خود، همین توصیه ها را مى کرد. اگر نگاه کنید، در تعالیم امام بزرگوار، جا به جا شاخصهاى علوى را مشاهده مى کنید. به خاطر همین بوده است که دشمنان نقطه ى مقابل راه امام را هدف فعالیّت خودشان قرار داده اند. تبلیغات دشمنان انقلاب و نظام جمهورى اسلامى - که دشمنان ملّت ایران اند - هدف خود را همین قرار داده اند که نقطه ى مقابل آن راهى را که امام بزرگوار با شاخصهاى معین ترسیم کرده بودند، در میان مردم ترویج کنند.
ما ضعفهاى خود را به حساب انقلاب مى گذاریم 
... جمهورى اسلامى ، همان الگوى امیرالمؤ منین الگوى ایمان ، تقوا، پاکدامنى ، توجّه به ضعفها و خواست طبقات محروم جامعه و توجّه به مصالح عمومى ملّت را مورد توجّه قرار داد؛ بدیهى است که عده یى با چنین نظام و حکومت و کشورى که باج نمى دهد، تسلیم دشمن مداخله گر نمى شود، فرش قرمز در مقابل پاى چپاولگران پهن نمى کند، مصالح کشور را به بیگانگان نمى سپارد و مى ایستد و از حقّ خود دفاع مى کند، مخالف و دشمن مى شوند.
چرا بعضیها از آوردن اسم دشمن بدشان مى آید؟! مى گویند نفهمید، ندانید و به یاد نیاورید که دشمن دارید! انقلاب و نظام جمهورى اسلامى این راه روشن را به ما نشان داد و این خط صلاح و فلاح را در مقابل پاى ملّت گذاشت . انقلاب احتیاج به تجدید نظر ندارد، احتیاج به عمل کردن دارد. عده یى دایما دم از تجدید نظر مى زنند؛ در چه چیزى مى خواهید تجدید نظر کنید؟! انقلاب ، یک حرکت عظیم در مقابل فساد و بى کفایتى رژیمى بود که تا خرخره در لجنزارهاى فساد و وابستگى گرفتار شده بود. انقلاب ، یک اصلاح بزرگ است . باید به انقلاب عمل کرد؛ باید به مبانى نظام جمهورى اسلامى وفادار بود و عمل کرد. انقلاب و جمهورى اسلامى عیبى ندارد. بنده و امثال بنده با ضعفها و کم بصیرتى و ترس و جبن ذاتى و دلدادگى خود به امور مادى و عشرت دنیایى مى خواهیم انقلاب را تفسیر کنیم . ما ضعفهاى خود را به حساب انقلاب مى گذاریم ؛ در حالى که انقلاب ، قوى و کار آمد است و نظام جمهورى اسلامى ، همان قلّه ى بلندى است که مى تواند ملّت ایران و کشور عزیز ما را از همه ى گرفتاریهاى مادى و معنوى اش بیرون بیاورد؛ به شرطى که بنده و امثال بنده به آنچه که نظام جمهورى اسلامى و اسلام عزیز بردوش ما گذاشته ، عمل کنیم و ضعفهاى خودمان را به پاى نظام جمهورى اسلامى نگذاریم .
امسال ، سال امام على در رفتار است ، نه در گفتار 
لذا من امسال که سال امام على در رفتار، نه فقط در گفتار است - دو شعار اصلى را براى عملکرد دستگاههاى مختلف کشور مطرح کردم ، که باید آن را در مقابل چشم داشته باشند: یکى اقتدار ملى و دیگرى اشتغال مفید و مولد؛ و حتى اولى از دومى مهمتر است . با این که امروز مساله اشتغال در کشور ما یک مساله بسیار مهم و اساسى است و اگر برنامه ریزى خوب و کارامد و عمل جدّى دنبال این عنوان وجود داشته باشد بوضوح مشکلات بتدریج کاهش پیدا خواهد کرد - که البته خوشبختانه از سال 79 برنامه ریزى را شروع کرده اند و امسال باید مسئولان کشور به طور جدّى وارد میدان بشوند. اما مسئله اقتدار ملى از این مهمتر است . یک ملّت مثل ملّت ایران با همه وجودش با سابقه تاریخى اش ، با ریشه هاى فرهنگى اش با امکانات جغرافیایى و اقلیمى اش و با تواناییهاى فراوان بشرى ، اقتدار و عزّت و توانایى آبروى خود را در چهره مسئولان کشور و قواى سه گانه مى توانند مظهر اقتدار ملى باشند.

 

در سال ((امیرالمؤ منین على ابن ابى طالب )) خودمان را به آن بزرگوار  نزدیک کنیم
سال جدیدى را در پیش رو داریم و همان طورى که مى دانید، امسال هم در آغاز، هم در پایان خود، مزین به عید مبارک غدیر است سال 1379، دو عید غدیر دارد خیلى مناسب است که ما این سال را به این مناسبت ، ((سال امام امیرالمؤ منین ، على بن ابى طالب )) بدانیم و بنامیم و خودمان را به آن بزرگوار نزدیک کنیم .
امیرالمؤ منین (علیه السّلام )، یک الگوى کامل براى همه است . جوانى پرشور و پرحماسه ى او، الگوى جوانان است ؛ حکومت سراسر عدل و انصاف او، الگوى دولتمردان است ؛ زندگى سراپا مجاهدت و سراپا مسؤ ولیت او، الگوى همه ى مؤ منان است ؛ آزادگى او، الگوى همه ى آزادگان جهان است ؛ سخنان حکمت آمیز و درسهاى ماندگار او، الگوى عالمان و دانشمندان و روشنفکران است .
امیرالمؤ منین در زندگى حکومتى خود، نسبت به عدالت ، نسبت به حقوق ضعفا و درماندگان و پابرهنگان ، بى اغماض و بى گذشت بود؛ ماهم باید همین جور باشیم ؛ اما نسبت به حق خود و به سهم خود، بسیار پرگذشت بود؛ ما هم همه باید همین جور باشیم . در همه ى عمر، مظهرى از خداپرستى و صفاى معنوى و مجاهدت و تلاش و سرزندگى و نشاط بود و با تلخیها، غمها و دردها، شادمانانه برخورد کرد و مسؤ ولان ه وظیفه ى خودش را انجام داد. این الگوى بسیار خوبى است .
ما مى توانیم در سایه ى نزدیکى به امیرالمؤ منین ، به آرزوى بزرگ کشور و ملتمان و نظام جمهورى اسلامى یعنى عدالت اجتماعى نزدیک بشویم . امیدوارم که ما مسؤ ولان کشور در درجه ى اول و همه ى آحاد مردم تلاش ‍ کنند تا بتوانیم عدالت اجتماعى را در این کشور، مستقر کنیم ؛ که این آرزوى بزرگ همه ى عدالتخواهان ، همه ى مبارزان و شهیدان و همه ى رادمردان عالم در تاریخ ما و در تاریخ عالم بوده و هست .

على (ع ) اقیانوسى از شگفتى ها  
على (ع ) اقیانوسى از شگفتى ها  
در باب زندگى امیرالمؤ منین (ع )، شما یک اقیانوس را در نظر بگیرید. احاطه به همه ابعاد این اقیانوس ، در یک نگاه که هیچ ؛ در یک مطالعه طولانى هم براى یک انسان میسر نیست . از هر طرف که شما مى شوید، دنیایى از عظمت مشاهده مى کنید؛ دریاهاى گوناگون ، اعماق ژرف ، موجودات آبى گوناگون و متنوع و اشکال مختلف از حیات و عجایب دریا. اگر این بخش را رها کنید و از بخش دیگر این اقیانوس وارد بشوید، باز همین داستان و همین ماجراست . اگر از قسمت سوم یا چهارم یا پنجم و یا دهمى وارد بشوید، از هر جا که وارد مى شوید، باز شگفتى ها یى مشاهده مى کنید. این ، یک مثال نارسا و کوچکى از شخصیت امیرالمومنین (علیه الصلاة والسلام ) است . شما از هر طرف که این شخصیت را نگاه کنید، خواهید دید که عجایبى در آن نهفته است . این ، مبالغه نیست . این ، بازتاب عجز انسانى است که سالهاى متمادى درباره زندگى امیرالمومنین (ع ) مطالعه کرده و این احساس ‍ را در درون و وجود خود پیدا کرده است که به على (علیه السلام ) این شخصیت والا با ابزار فهم معمولى ، یعنى همین ذهن و عقل و حافظه و ادراکات معمولى ، نمى شود دسترسى پیدا کرد؛ از هر طرف شگفتى هاست .
على (ع ) نسخه کوچک شده پیامبر(ص )  
البته امیرالمومنین (ع ) نسخه کوچک شده پیامبر اکرم (ص ) و شاگرد آن بزرگوار است ؛ اما همین شخصیت عظیمى که در مقابل روى ماست ، اگر چه در مقابل پیامبر، خود را کوچک و حقیر مى بیند و خود شاگرد آن بزرگوار است ، اما وقتى که ما مى خواهیم با دید بشرى نگاه کنیم ، براى ما یک شخصیت فوق انسانى به نظر مى رسد. ما: مى توانیم یک انسان با این عظمت ها را تصور کنیم . ابزار بشرى ، یعنى ادراک و عقل و ذهن نمى گویم دوربین تلویزیون که خیلى حقیرتر از این حرفهاست و ذهن انسان ، برتر از هر ابزار مادى است خیلى کوچکتر است که بتواند امیرالمومنین (ع ) را براى انسانهایى که به مقام کشف معنوى نرسیده باشند، تبیین کند. البته کسانى در عالم حضور معنوى و شهود روحى هستند که شاید آنها مى توانند به نحوى ابعاد آن شخصیت را بفهمند؛ ولى امثال ما دستمان نمى رسد.

شاگرد پیامبر بودن هنر بزرگ على (ع ) است  
نبى مکرم اسلام جداى از خصوصیات معنوى و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتى که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّى قاصر هستیم ، از لحاظ شخصیت انسانى و بشرى ، یک انسان فوق العاده ، طراز اول و بى نظیر است . شما درباره ى امیرالمؤ منین مطالب زیادى شنیده اید؛ همین قدر کافى است عرض شود که هنر بزرگ امیرالمؤ منین این بود که شاگرد و دنباله رو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم ، با ظرفیت بى نهایت و با خلق و رفتار و کردار بى نظیر، در صدر سلسله ى انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم ؛ که فرمود: ((ولکم فى رسول اللّه اسوة حسنة )). ما باید به پیامبر اقتدا و تاءسى کنیم ؛ نه فقط در چند رکعت نماز خواندن ؛ در رفتارمان ، در گفتارمان ، در معاشرت و در معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم ؛ پس باید او را بشناسیم .

اعتماد کامل پیامبر(ص ) به على (ع )  
((و ما نزلت برسول اللّه (صلى اللّه علیه و اله ) نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به ))؛ هر وقت مساءله ى مهمى براى پیامبر پیش مى آمد، پیامبر او را صدا مى کرد و جلو مى انداخت ؛ به خاطر این که به او اعتماد داشت و مى دانست که اولا خوب عمل مى کند؛ ثانیا از کار سخت سرپیچى ندارد؛ ثالثا آماده ى مجاهدت در راه خداست . مثلا در ((لیلة المبیت )) آن شبى که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه آمد یک نفر باید آن جا در آن رختخواب مى خوابید؛ پیامبر على را جلو انداخت ، در جنگها، امیرالمؤ منین را جلو مى فرستاد؛ در کارهاى مهم ، هر مساءله ى اساسى و مهمى که پیش مى آمد، على را جلو مى انداخت ؛ ((ثقة به ))؛ چون اطمینان داشت و مى دانست که او برنمى گردد؛ نمى لرزد و خوب عمل خواهد کرد. ببینید، صحبت این نیست که امثال بنده آدمهاى حقیر و ضعیف ادعا کنیم که مى خواهیم این طورى عمل کنیم ؛ نه ، صحبت این است که ما باید در این جهت حرکت کنیم . انسان مسلمان پیرو على ، خطش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. بعد فرمود: ((و ما اطاق احد عمل رسول اللّه (صلى اللّه علیه واله ) من هذه الا مة غیره ))؛ هیچ کس از این امت طاقت این را نداشت که مثل پیامبر عمل کند، مگر او؛ او بود که مثل پیامبر در همه جا مى رفت ؛ هیچ کس دیگر نمى توانست به دنبال پیامبر و پا جاى پاى آن حضرت حرکت کند. ((و ان کان لیعمل عمل و جل کان وجهه بین الجنة و النار))؛ با همه ى این کارهاى بزرگ و خداپسند و مؤ منانه ، رفتار او، رفتار یک انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناک بود، کانّه او را بین بهشت و جهنم قرار داده اند؛ در یک طرف بهشت را مى بیند، در یک طرف جهنم را مى بیند. ((یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه )). خلاصه ى این جمله این است که به این همه مجاهدت ، به این همه انفاق ، به این همه عبادت ، مغرور نمى شد. ما حالا دو رکعت نافله و چند جمله دعا که بخوانیم ، و اگر دو قطره اشک بریزیم ، فورا مغرور مى شویم که بله دیگر، ((این منم طاووس علیین شده ))! اما امیرالمؤ منین با این انبوه عمل صالح ، مغرور نمى شد.
پنج درخواست پیامبر از خداوند 
روایت دیگر، روایت ((خوارزمى حنفى )) است که این هم از نویسندگان سنى است . کتابى دارد در مناقب ، او این روایت را نقل مى کند که پیغمبر به امیرالمومنین فرمودند:
((من از خداى متعال پنج چیز در رابطه با تو خواسته ام و خداوند هر پنج چیز را به من داده است . اول این است که خواستم در قیامت وقتى محشور مى شوم و از خاک برمى خیزم ، تو در کنارم باشى . دوم اینکه در هنگامى که اعمال خلایق را در میزان الهى مى سنجند که این میزان در قرآن اسمش آمده است ، تو هم در کنار من باشى . سوم اینکه از خدا خواستم آن علم و لوائى را که بزرگترین علم و لواى الهى در روز قیامت است و روى آن نوشته است کسانى که به بهشت یم روند و در زیر هر علمى عده اى از خلایق جمع شده اند. کسانیکه به بهشت سرافراز و کامیاب شدند و خلایق زیر این علم جمع هستند پیغمبر طبق این روایت به امیرالمومنین مى فرماید که از خدا خواستند که این پرچم را در قیامت خدا به دست تو بسپارد. و این را خداوند قبول فرمود. از خدا خواستم که در روز قیامت ساقى حوض کوثر، تو باشى . خدا این را قبول کرد و از خدا خواستم که در قیامت پیشرو امت من به بهشت ، تو باشى . تو جلو و امت من پشت سر تو به طرف بهشت و این را هم خدا قبول کرد.))
پیغمبر از این که این مقامات معنوى را به على بن ابى طالب (ع ) داده است ، خدا را سپاسگزارى مى کند. واقعا هیچ مقامى به بلندى این مقام نیست .
یک روایت دیگر هست که این روایت را مى گویند از اسناد متواترى روایت شده است ، یعنى همه روایت کرده اند. البته من از بحارالانوار نقل مى کنم ، از ابوهریره عن ابى ((معاذ بن جبل )) که او از پیغمبر نقل مى کند که پیغمبر فرمود: ((نگاه کردن به على ابن ابى طالب عبادت است .)) چرا چون یک عنصر معنوى است ، چون یک بنده خالص خداست ، چون نگاه به او، انسان را به خدا نزدیک مى کند. چون او معنوى است لذا نگاه کردن به او که مظاهر عبودیت در مقابل پروردگار نوعى عبودیت است . بعد مرحوم علامه عالى مجلسى رضوان الله تعالى علیه نقل مى کند از ((ابن اثیر)) در النهایه که او این حدیث را نقل کرده ، بعد بیان کرده که چرا نگاه کردن به على بن ابى طالب عبادت است ، مى گوید او اینطور گفته است که وقتى على بن ابى طالب در مقابل مردم ظاهر مى شد، مردم او را که مى دیدند مى گفتند چقدر این جوان شریف است ، چقدر کریم و بزگوار است . چقدر دانشمند است ، چقدر شجاع است . خلاصه این را ابن اثیر مى گوید، وقتى که به على بن ابى طالب نگاه مى کردند آنقدر صفات او برجسته بود، مکرر در مکرر ذکر خدا مى کردند، از این جهت نگاه کردن به او عبادت است . مجلسى قبول ندارند این بیان را، مى گویند این آقا خواسته یک فضیلت را از على بن ابى طالب سلب کند که خود نگاه کردند به او به خاطر خود على بن ابى طالب عبادت باشد. این را خواست سلب کند چند فضیلت دیگر را براى على بن ابى طالب اثبات کرد.

چرا دنیا عاشق على است  
على یى که من و شما عاشق او هستیم ، دنیا عاشق اوست ، مسیحى عاشقانه برایش کتاب مى نویسد، آدمى که به مبانى دینى هم عملا خیلى پایبند نیست ، درباره ى او زبان به ستایش باز مى کند، این على را شما چرا از دور نگاه مى کنید؛ نزدیک بروید. هرکس این قله ى دماند را که از دور نگاه کند، مى گوید به به ، عجب چیزى است ! قدرى از این پیچ وخمها بالا برو، ببینم چه کاره اى ! باید نزدیک شد؛ باید راه افتاد؛ باید حرکت کرد. امروز بشریت به همین خصلتهایى که امیرالمؤ منین پرچمدارش بود، احتیاج دارد؛ این خصلتها، با پیشرفت علم ، با پیشرفت تکنولوژى ، با پدید آمدن روش جدید زندگى در دنیا کهنه نمى شود. عدالت کهنه نمى شود؛ انصاف و حق طلبى کهنه نمى شود؛ دشمنى با زورگو کهنه نمى شود؛ پیوند دل با خدا کهنه نمى شود؛ اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه ى تاریخ است ؛ امیرالمؤ منین این پرچمها را در دست داشت . امروز بشر تشنه ى این حرفها و تشنه ى این حقایق است . راه چیست ؟ راه ، نزدیک شدن است . مبادا اگر من و شما در جایى حرفى براى حق زدیم ، این به نظرمان زیاد و بزرگ بیاید؛ نه ، على این است . مبادا اگر ساعتى از شبى ، روزى ، نیمه شبى ، توانستیم عبادتى بکنیم ، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه ، على این است . مبادا اگر در صحنه ى خطرى وارد شدیم ، خودمان را خیلى بزرگ ببینیم ؛ نه ، على این است ؛ هرچه مى توانید، نزدیک بشوید.
دنیاى اسلام ، بلکه دنیاى بشریت سالم ، در مقابل او خاضع است ؛ اینهاست که در تاریخ اثرش مى ماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش ‍ بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود؛ آن جایى که لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دشمنان دین و دشمنان خدا مى افتاد و از هیچ چیز باک نداشت ؛ ((لا تاءخذه فى اللّه لومة لائم ))؛ آن جایى که آدمِ منحرفِ مضرِ مخلى بر سر راه حرکت به سوى خدا وجود داشت ، شمشیر او فیصله دهنده بود؛ آن جایى که مظلومى بود، آن جایى که مصلوب الحقى بود، امیرالمؤ منین به رقیقترین انسانها تبدیل مى شد. در روایتى هست که آن قدر امیرالمؤ منین با دست خودش به دهان یتیمان غذا گذاشت که یک نفر لابد مثلا جوانکى بوده گفت آرزو کردیم کاش ما هم یتیم مى شدیم تا امیرالمؤ منین این طور به ما لطف مى کرد! آن قدر ناشناس به خانه ى فقرا و مساکین و گرفتارها و از راه مانده ها سر زد که معروف است که بعد از ضربت خوردن آن حضرت ، فهمیدند که آن انسانِ رحیم چه کسى بوده که مى آمده است و او را نمى شناخته اند.
سخن او نهج البلاغه است ؛ فصیحترین کلام آدمى در میان عرب . ((نهج البلاغه ))، اوج هنر و اوج زیبایى است ؛ زیبایى لفظ و زیبایى معناست . انسان مبهوت مى ماند؛ هیچ شاعر بزرگ عرب ، هیچ نویسنده ى هنرمند عرب ، نتوانسته بگوید که من از مراجعه ى به نهج البلاغه بى نیازم .
به هرحال ، دیروز مردم کوفه به عزاى این بزرگمرد نشستند. جنازه ى آن بزرگوار در کوفه تشییع نشد. اجتماع مردم گرد جنازه ى امیرالمؤ منین به وجود نیامد. شاید امیرالمؤ منین دوران تسلط دشمنان بر کوفه را مى دید. ده سال بعد از آن ، بیست سال بعد از آن ، در کوفه چه خبر بود؟ همان کسانى که دختران امیرالمؤ منین را در بازارهاى کوفه گرداندند، همان کسانى که سر جگرگوشگان امیرالمؤ منین را بر سر نیزه ها کردند، چه بُعدى داشت اگر قبر على بن ابى طالب را مى شکافتند و اهانت و جسارتى مى کردند؟! لذا قبر آن بزرگوار هم مخفى بود؛ تا بعد از گذشت مدتهاى طولانى ، آن قبر پیدا شد.

 


  • رضا فرهادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی