ماهیت شناسی گروهک داعش
«ما بایستی مردم خودمان را هشیار و بیدار کنیم و خودمان مراقب باشیم. آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج میدانند، خارج میکنند، تکفیر میکنند این گروههای تکفیریِ نادان-حقیقتاً مناسبترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست- اینها را بایستی ما تا آنجایی که میتوانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم که مردمِ ما «و لتصغی الیه افئدة الذین لایؤمنون بالأخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون» بعضیها به خاطر ضعف ایمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب این حرفهای دشمنان میشوند. ما باید مراقبت کنیم. وظیفهی علما، وظیفهی سنگینی است. امروز وحدت دنیای اسلام، یک هدف اعلاست که اگر این وحدت حاصل شد، آن وقت دنیای اسلام حقیقتاً میتواند به عزت کامل و عمل به احکام اسلامی دست پیدا کند؛ میتواند این کار را هم بکند. هم دولتها باید کمک کنند، هم ملتها باید کمک کنند.»(امام خامنه ای،25/10/1385)
همان طور که مقام معظم رهبری تأکید کردند برای برون رفت جهان اسلام از قرائت های انحرافی از اسلام لازمه آن شناخت این گروهک از جنبه های مختلف است. بررسی ها نشان می دهد که اگرچه استعمار خارجی و انحطاط داخلی(استبداد داخلی) دو عامل اصلی شکل گیری و نضج گرفتن نهضت های بیدارگری و احیاگری اسلامی بوده اند و مصلحان مسلمان، راه درمان این دو را در آگاهی بخشی به مسلمانان و وحدت دنیای اسلام دانسته اند. اما در این میان، دو رویداد مساله را به گونه ای دیگر رقم زد: یک- غرب با طراحی و برنامه ریزی برای انحراف آن تلاش کرد تا جریان اصیل بیداری را به نفع خود ازطریق بدلسازی مدیریت کند. چنانچه رهبر معظم انقلاب فرمودند: «غرب در دهههای بیداری اسلامی و بویژه سالهای اخیر پس از شکستهای پیاپی از ایران و افغانستان تا عراق و لبنان و فلسطین و اینک مصر و تونس و ...کوشیده است پس از شکست تاکتیک اسلامستیزی و خشونت علنی، به تاکتیک بدلسازی و تولید نمونههای تقلبی دست بزند، تا عملیات تروریزم ضد مردمی را به جای «شهادتطلبی»، «تعصب و تحجر و خشونت» را به جای «اسلامگرائی و جهاد»، «قومیتگرائی و قبیلهبازی» را به جای «اسلامخواهی و امتگرائی»، «غربزدگی و وابستگی اقتصادی و فرهنگی» را به جای «پیشرفت مستقل»، سکولاریزم» را به جای «علمگرائی»، «سازشکاری» را به جای «عقلانیت»، «فساد و هرج و مرج» اخلاقی را به جای «آزادی»، «دیکتاتوری» را به نام «نظم و امنیت»، «مصرفزدگی، دنیاگرائی و اشرافیگری» را به نام «توسعه و ترقی»، «فقر و عقبماندگی» را به نام «معنویتگرائی و زهد» قلمداد کند.»[1]
البته « نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کجفهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد»(امام خامنه ای، 25/10/1385)
دو- برخی از جریانات سلفی به تدریج راهی را رفته اند که در نهایت نتیجه ای خلاف آنچه که در نهضت های بیداری منظور بوده است، حاصل شده است. یکی از این جریان ها، سلفیت وهابی و تکفیری است. سلفی های تکفیری که در شرایط کنونی از دست زدن به هرنوع اقدام خشونت بار و در واقع تروریستی علیه مسلمانان ابایی ندارند، از آتش افروزان اصلی تفرقه در دنیای اسلام هستند که نه تنها از گستره فعالیت شان کاسته نشده است بلکه، روز به روز در حال گسترش و قدرتمند شدن هستند. در این میان، وقوع برخی تحولات از جمله بحران سوریه و همچنین حضور این گروه ها در عراق و دست یازیدن آنها به انواع اقدامات تروریستی، خطر آنها را بیش از پیش گوشزد می کند. از این رو، در نوشتار حاضر سعی بر آن است تا با نگاهی به اندیشه های سلفی های جهادی، به بررسی و واکاوی گروهک دولت اسلامی عراق و شام(داعش) پرداخته شود.
سلفی ها معتقدند بحران در کشورهای اسلامی بیش از آنکه علت خارجی داشته باشد، دلیل داخلی دارد. از این منظر سلفی ها دو دشمن را از یکدیگر تفکیک می کنند:
1- دشمن داخلی (العدو القریب) که در استبداد و فرقه گرایی خود را متجلی می کند. آنها حتی معتقدند که استبداد خود نتیجه فرقه گرایی های مذهبی است. بنابراین به تکفیر سایر فرقه ها روی می آورند. سلفی هایی که اینگونه اعتقادی دارند، سلفی های تکفیری نامیده می شوند.
2- دشمن دور (العدو البعید) که عبارت است از استعمار و بویژه قدرت های بزرگ. بنابراین به مفهوم جهاد با بیگانگان روی می آوردند. این دسته از سلفی ها، باتأثیر پذیری از اندیشه های مودودی، سید قطب و عبد السلام فرج، به مبارزه با حکومت های حاکم بر کشورهای اسلامی پرداختند و از جمله، انور سادات رئیس جمهور مصر را ترور کردند. بنابراین این دسته از سلفی ها، هدف خود را مبارزه با بیگانگان و حاکمان ظالم می دانستند و در اندیشه آنها، جنگ ها و اختلافات فرقه ای وجود نداشت و عامه مردم و علما به علت اختلاف عقاید، مورد حمله آنها قرار نمی گرفتند. با این وجود، انحراف در اندیشه های بخشی از سلفیه جهادی زمانی آغاز شد که این جریان در خدمت اهداف سلفی های تکفیری قرار گرفت و سازمان هایی مانند القاعده به جای مبارزه با بیگانگان، وارد مبارزه عقیدتی درون دینی شدند.[2] در این ارتباط، حمله شوروی به افغانستان را بایستی یک نقطه عطف دانست. نکته دیگر اینکه، اقدامات خشونت بار گروه های تروریستی را بایستی از نوع خشونت فرقه ای دانست. از این رو، در نوشتار حاضر پس از پرداختن به انواع اقدامات خشونت باری که جنبش های اسلامی تاکنون مرتکب شده اند، به معرفی یکی از گروه هایی، گروهک موسوم به داعش، که هم اکنون در حال ارتکاب به این قسم از خشونت می باشد، پرداخته می شود.
اما مسله اساسی اینجاست که در شرایط کنونی دنیای اسلام آنچه بیش از همه توجه ناظران داخلی و بین المللی را به خود معطوف داشته است، توسل پاره ای از جریانات مذهبی به رفتارهای افراطی و ترور است. به عبارت دیگر، آنچه که امروز در دنیای اسلام شاهد آن هستیم، افزایش افراط گرایی مذهبی و خشونت فرقه ای، بویژه در دو کشور سوریه و عراق، است. در بین افراط گرایی مذهبی، جریان داعش، یکی از خشن ترین جریانات است که حتی رهبران القائده نیز از برخی اقدامات آنها ابراز برائئت کرده است. از این رو، سوال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که مبانی فکری داعش چیست؟ شکل گیری و روند آن چگونه است؟ و حامیان و پشتیبانان کدامند؟
مهم ترین رویدادی که در رشد و گسترش فراط گرایی مذهبی و خشونت فرقه ای موثر بوده است، تحولات افغانستان و حمله شوروی به این کشور بوده است. در واقع، وقایع افغانستان و اشغال آن از سوی شوروی را باید نقطه عطفی در فعالیت های دانست. اشغال نظامی افغانستان از سوی شوروی رویدادی استثنایی در جهان اسلام بود، زیرا برای نخستین بار یک سرزمین اسلامی از سوی کمونیسم جهانی اشغال شده بود. از این رو، گروه های اسلامی طرفدار حرکات جهادی که داعیه های جهانی مبارزه با دشمنان اسلام داشتند و کمونیسم را از دشمنان سرسخت خود می دانستند، نسبت به اشغال افغانستان حساسیت شدید نشان دادند. بنابراین کسانی چون عبدالله العزام اردنی- فلسطینی، ایمن الظواهری مصری و اسامه بن لادن سعودی با ورود به افغانستان، بتدریج زمینه های سازماندهی و تشکیل القاعده، به عنوان سازمانی جهانی، را فراهم کردند. در واقع در جنگ افغانستان، آنچه که شکل گیری سازمانی رادیکال به نام القاعده را سرعت بخشید، ملاقات اسلام گرایان شرق و غرب عربی با یکدیگر در افغانستان بود. این ملاقات و آشنایی سبب ترکیب دیدگاه های ایدئولوژیک و مهارت های سازمانی اسلام گرایان شد. در این میان، جنبش های رادیکال مغرب عربی(مصر)، مهارت های سازمانی و تشکیلاتی خود را در اختیار اسلام گرایان سعودی قرار دادند و سعودی ها نیز از طریق نفوذ گسترده مالی خود توانستند دیدگاه های تند وهابی و فرقه گرای خود را وارد چارچوب فکری جریانات اسلام گرای حاضر در افغانستان کنند.[3]
بنابراین اینگونه بود که از اواسط دهه 1980 به بعد، از دامنه فعالیت های گروه های رادیکال عربی در کشورهای عرب کاسته شد و با انتقال مرکز فعالیت های رادیکال به افغانستان و پاکستان، این کشورها به کانون عمده رشد جریانات افراطی با برچسب اسلامی در سال های دهه 1990 و پس از آن تبدیل شدند. در این میان، گروهک داعش را بایستی یکی از مهم ترین گروه های تروریستی حاضر در صحنه کشورهای اسلامی، بویژه عراق و سوریه، دانست که با اقدامات خود به ترور، خشونت و جنایت دامن می زند. از این رو، در ادامه به معرفی این گروهک پرداخته می شود.
ریشه اصلی شکل گیری گروه هایی مانند داعش را بایستی در تحولات دهه آخر قرن بیستم در افغانستان دانست. زیرا، با روی کارآمدن رژیم طالبان در افغانستان، این رژیم از القاعده حمایت کرد و القاعده توانست پایگاه های متعددی را در سراسر افغانستان دایر کند. با سقوط طالبان در سال 2001 میلادی، تداوم فرماندهی شبکه های زنجیره ای القاعده دربیش از 60 کشور جهان حفظ شد. به دنبال حمله آمریکا به عراق، ابومصعب زرقاوی، از رهبران القاعده، با شعار مبارزه با صلیبی های اشغالگر وارد عراق شد و اینگونه، شاخه القاعده در عراق موسوم به «القاعده در سرزمین رافدین» تشکیل شد. القاعده از آنجا که در عراق با اشغالگران مبارزه می کرد، با استقبال جوانان عراقی مواجه شد و حتی از کشورهای دیگر نیز بسیاری راهی عراق شدند. این اتفاق موجب شد که زرقاوی به قدرتی در عراق تبدیل شود. اما القاعده در عراق، علاوه بر حمله بر اشغالگران، با تمسک به تکفیر، حکومت جدید عراق و شهروندان بی گناه و بویژه شیعیان را مورد حملات خود قرار داد.
عملیات های القاعده در عراق ادامه داشت تا اینکه با سرپیچی زرقاوی از دستورات بن لادن، وی در سال 1386 توسط آمریکایی ها کشته شد. با کشته شدن زرقاوی، گروه های جهادی وابسته به القاعده عراق زیرچتر سازمانی به نام «دولت اسلامی عراق» به رهبری ابوعمر البغدادی گرد آمدند. پس از کشته شدن ابوعمر، ابوبکر البغدادی به رهبری دولت اسلامی عراق رسید. با خروج آمریکایی ها از عراق و نیز حملات ارتش عراق و عشایر، این گروه دچار افول شد تا اینکه با شروع بحران سوریه جان تازه ای گرفت. البغدادی با گسترش فعالیت های خود در سوریه، سازمان خود را به «دولت اسلامی عراق و شام»و با مخفف داعش تغییر نام داد.
به کار بردن نام شام (به جای سوریه) که منطقهای به گستردگی سوریه، اردن، لبنان، رژیم صهیونیستی و فلسطین و بخشهایی از غرب عراق و صحرای سینا را شامل میشود، ریشههای فکری این سازمان را نشان میدهد. به عبارت دیگر رهبران داعش با برگزیدن این نام، آرمان بازگشت به دوران اقتدار خلافت اموی را به عنوان آرمان این سازمان در سر می پرورانند. با ذکر این پیشینه مختصر، سایر ابعاد و جزئیات مربوط به این گروهک در ادامه واکاوی می شود.
داعش از لحاظ فکری در درون مبانی فکری جریان سلفی در دوران معاصر تعریف می شود. اصطلاح سلفی در دوران معاصر بمعنای قرائتی خاص از اسلام است که ضمن نقد نحله های مختلف فلسفی ,کلامی و فقهی اسلامی و تأکید بر وجود انحرافها و بدعت ها در نگرش های سنتی به اسلام ، خواستار بازگشت به سیره سلف بعنوان اسلام ناب بوده و خود را منادی بازگشت به شیوه سلف بعنوان اسلام ناب می داند. این جریان توسط افرادی همچون ابن تیمیه و ابن قیم و محمد ابن عبدالوهاب شکل گرفت (فرمانیان ،1386 :591) و منظور آنها از بازگشت به سلف بمعنای بازگشت به قرائت خاص آنها از اندیشه های حنبلی و اهل حدیث است که شکلی افراطی و حتی در مواردی مخالف با آموزه های اصلی احمد ابن حنبل و بزرگان اهل حدیث می باشد . و به بیان دیگر معیار سلفی بودن در دوران معاصر ، قرائت ابن تیمیه (متوفای728ه.ق) و محمد ابن عبدالوهاب از تاریخ صدر اسلام است و عموما سلفی ها بر اساس مبانی فکری ایندو به تفسیر دین می پردازند. در حالی که اندیشه این فقها مورد اعتراض علما و فقهای سنتی اسلامی قرار گرفت و در واقع اندیشه سلفی در مقابل اندیشه سنتی قرار دارد برخی از ویژگی¬های فکری و شخصیتی ابن تیمیه که او را در مقابل اسلام سنتی قرار می داد بشرح زیر است :
وی احادیث پیامبر اعظم(ص) درباره فضایل امیرالمومنین(ع) و اهل بیت(ع) را انکار می کرد. سفر به قصد زیارت پیامبراعظم(ص) وائمه(ع) را بدعت و حرام می دانست. با منطق، فلسفه، عرفان و کلام به شدت مخالف بود. فیلسوفانی هم چون فارابی و ابن سینا را دچار انحراف عقیدتی می دانست. عارفان و صوفیانی همچون ابن عربی و صدرالدین قونوی و عفیف تلمسانی را کافر می خواند. به همین دلیل با شیعه و معتزله شدیداً دشمنی می کرد و عقاید اشاعره را نیز نادرست می¬دانست. و با تأویل و تفسیر عمیق آیات شدیداً مخالف بود و می گفت باید به ظاهر آیات اکتفا کنیم. (موثقی،1387: محمد عبد الوهاب با احیاء مجدد این عقائد در چند قرن بعد تلاش کرد تا قرائتی خاص از اسلام ارائه دهد که منجر به آن شد که ایشان عقائد بسیاری از مسلمانان را نادرست و انحرافی و آنها را مشرک و یا کافر بداند به همین دلیل می توان ایدئولوژی آن را نوعی ایدئولوژی تکفیری نامید. مهمترین ویژگی های دیدگاه وی که مرز اندیشه وی را با اسلامگرایان سنتی و تجدد گرا مشخص می کنند عبارتند از:
1-2.توحید و نوع تفسیر از آن؛ در حالی همه مسلمانان به اصل توحید معتقدند اما این گروه با تفسیر ظاهر گرایانه از برخی آیات قر ان دیدگاه خاصی به توحید داشته و بر آن اساس بسیاری از اعمال مسلمانان را همچون زیارت قبور، توسل به اولیاء و پیامبران و یا شفاعت و گنبدسازی را اعمال مغایر توحیدمی دانند و اقدام کننده به این امور را به کفر یا شرک نسبت می دهند .
اما بگفته بسیاری از فقهای سنی ، آنان تفسیر نا بجا و غیر واقعی از آیات دارند و برخی احکامی که در خصوص بت ها و کافران آمده است به موارد دیگر تعمیم داد ه اند در حالی که این قیاس ها به چند دلیل باطل است: 1. در این قیاس ها، پیامبر یا اولیای خدا، به جای بت ها گذاشته شده اند.2. مؤمنان و متوسلان به نبی(ص)، همانند بت پرستان و بی اعتقادان به خدا فرض شده اند.3. توسل، استغاثه و شفاعت، با واژه «عبادت» هم معنی گرفته شده اند؛ در حالی که هر یک معنای خاص خود را دارند.
2-2.بدعت؛ از دیگر موضوعاتی است که این جریا ن فکری به آن پرداخته است علیرغم اینکه همه مسلمانان با بدعت در دین مخالفند آن را مردود می دانند اما این جریان باز در مورد بدعت با تعمیم نابجا و مصادیق خارج از عقل و شرع ، بسیاری از عقاید با اعمال دیگر مسلمانان را بدعت می نامند. اعمالی چون برگزاری جشن برای میلاد پیامبر(ص)، توسل، خواندن فاتحه پس از نمازهای روزانه و بسیاری اعمال دیگر را بدعت می شمارند. در حالی که به گفته مخالفان ، هر گاه دلیلی مبنی بر حرمت، وجوب، کراهت یا استحباب عملی از سوی شارع وارد نشده باشد، اصل بر مباح بودن آن است که آن را «اصالة الاباحة» می گویند. اما عبدالوهاب در مقابل این قاعده «اصالة الحظر» یا «اصالة المنع» را جعل کرده است. وی بسیاری اعمال، از جمله تزیین مساجد را چون در سنت موجود نبوده، بدعت و حرام می دانست.
3-2..تکفیر مخالفان فکری؛ یکی دیگر از مباحث محوری در اندیشه سیاسی مذهبی آنان است ، آنها بر این اساس بسیاری از مسلمانان را که با عقیده آنان هم رأی نیستند تکفیر می کنند در حالی که به اعتقاد اکثریت مسلمانان کفر زمانی حاصل می شود که انسان با زبان از دین بیزاری بجوید، یا آگاهانه انکار احکام دین کرده و کفر را بر ایمان ترجیح دهد. عبدالوهاب: معتقد بود «کسانی که اقداماتی را که از نظر آنان بدعت محسوب می شود انجام دهند ، همگی کافر و مرتد از اسلام هستند و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل نیست فاسق است و شهادتش پذیرفته نیست و نمی توان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام، جز با برائت از اینان و تکفیرشان صحیح نمی شود .»
4-2.جهاد علیه شرک؛ این جریان فکری براساس این اعتقادات و با کمک قدرت نظامی آل سعود حمله به مناطق مختلف شبه جزیره و خارج از آن را برای نابودی شرک و کفر آغاز کرد. بطوری که تهاجمات این گروه در قرون17و18 م در قلمرو دولت عثمانی با هدف پاکسازی این مناطق از بت ها، تمثال ها و تصاویر صورت پذیرفته بود. این اقدامات منجر به آن شد تا وهابی ها مکان های مذهبی و عبادت بخشی از اهل سنت ، صوفیان و شیعیان از جمله مساجد و حسینیه ها، همچنین آرامگاه های گنبد دار(حرم ها) و سایر مظاهر شیعیان را به نابودی کشاندند و حتی به کربلا لشکرکشی کرده و آن جا را تخریب نمودند.
این گروهک شامل یک رهبر و یک شورای فرماندهی نظامی است. کادر اصلی این گروهک به صورت کامل از عراقیها شکل گرفته است؛ زیرا البغدادی هیچ تابعیت دیگری را در این شورا نمیپذیرد. تعداد اعضای شورای نظامی کم و زیاد میشود و معمولاً بین 8 تا 13 نفر هستند و فرماندهی شورا بر عهده یک افسر سابق ارتش بعثی عراق است.
این افسر، یک سرهنگ ستاد در ارتش سابق عراق است که حجی بکر خوانده میشود. وی در زمان فرماندهی ابوعمر البغدادی، فرمانده مقتول دولت اسلامی عراق که در سال 1389 کشته شد، بعد از توبه از فعالیت در حزب بعث عراق وارد تشکیلات این گروه شد و تمام تجربه نظامی و مناسبات خود را در خدمت این گروه قرار داد. وی مدتی بعد مشاور نظامی ابوعمر البغدادی و معاون او ابوحفص المهاجر شد.
ابوبکر البغدادی در آن زمان در شورای فرماندهی سابق دولت اسلامی عراق نبود، بلکه تنها عضوی از این دولت بود و در شهر فلوجه اقامت داشت. بعد از کشته شدن ابوعمر و معاون وی و تعداد دیگری از مقامات ارشد القاعده ، حجی بکر اعضای شورای نظامی را با بیعت با ابوبکر البغدادی به عنوان رهبر این گروه غافلگیر کرد. نام اصلی البغدادی «ابراهیم عواد ابراهیم علی البدری» است[5] و دارای دو کنیه ابو عواد و ابو دعا است، اما ابوبکر کنیه مستعار و سازمانی اوست.
به این ترتیب، فعالیت گروه وارد مرحله جدیدی شد که در آن ابوبکر البغدادی به عنوان فرمانده اصلی و حجی بکر به عنوان فرمانده در سایه کار خود را آغاز کردند. البته حضور سرهنگ ستاد با ریش تراشیده و قیافهای غربی در کنار ابوبکر البغدادی حساسیتهایی را در میان اعضای دولت اسلامی عراق ایجاد میکرد. از این رو، وی نیز ریش خود را بلند کرد و ظاهر خود و حتی نحوه صحبت کردنش را تغییر داد. در این مرحله، دولت اسلامی عراق از سویی در صدد تضمین عدم شکاف در میان اعضا و حمایت از داخل از طریق ایجاد مراکز امنیتی بود و از سوی دیگر ورود منابع مالی به داخل گروه را نیز تضمین میکرد.
همچنین البغدادی و البکر در خصوص توقف دیدارهای سران درجه اول این گروه با فرماندهان فرعی و درجه دوم به توافق رسیدند. به این ترتیب مناسبات فرماندهان میدانی با سران در حد دریافت دستورهای امیر از طریق اعضای مجلس شورا که سران آن را تشکیل داده بود، منحصر شد. اقدام دیگر در ایجاد یک دستگاه امنیتی برای اجرای ترورهای محرمانه بود که در ابتدا شامل 20 نفر شد و در یک ماه به بیش از 100 نفر رسید. این ترورها از سوی شخصی به نام ابوصفوان الرفاعی رهبری میشد و به صورت مستقیم زیر نظر فرماندهی دولت اسلامی عراق قرار داشت. این گروه هر کسی را که احساس میشد سودای جدایی یا تمرد از دستورهای فرماندهی یا مقامات میدانی یا قضات شرعی را در سر دارد، ترور میکرد.
تأمین منابع مالی همانند دوره ابوعمر البغدادی صورت میگرفت و مصادره اموال شیعیان و مسیحیان و غیر مسلمانان و کسانی که مزدوران نظام عراق خوانده میشدند؛ حتی از میان اهل تسنن بخشی از منابع مالی این گروه را تشکیل میدادند. تسلط بر منابع نفتی و ایستگاههای تولید برق و سوخت و کارخانههای دولتی و هر منبع مالی دولتی از دیگر درآمدهای این گروه تروریستی بود. چیزهایی که امکان مالکیت و تسلط کامل بر آن نبود نیز با تهدید مالک آن به قتل یا غارت و انفجار شرکت به صورت ماهیانه اموالی از آن را به عنوان مالیات به سرقت میبردند.
از طرفی کمکهای مالی خارجی از جمله عربستان و کویت هم به سوی این گروه سرازیر میشد و به این ترتیب اموال این گروه به اندازهای بالا رفت که توانست حقوق بسیار بالایی به عناصر خود بدهد و هزینههای زیادی را نیز صرف عملیات نظامی خود کند. به همین دلیل گرایش برای پیوستن به این گروه نیز افزایش پیدا کرد و سازمان روز به روز گستردهتر شد و به سوریه نیز تسری یافت.
4. توانمندیهای نظامی و گستره نفوذ داعش
داعش با توجه به ارتباطی که با القاعده برقرار کرده، بدیهی است که همه تجارب و توان رزمی، مالی و لجستیکی القاعده را پشت سر خود داشته باشد. این گروهک در درگیری خود با سایر گروهها، به ویژه با ارتش آزاد سوریه، نشان داده است که از توان بالایی برخودار بوده و تسلیحات و نیروهای زیادی را در اختیار دارد. در این راستا، سازمان ناظر حقوق بشر سوریه در گزارشی که در سال 2013 ارائه کرد ابراز داشت که داعش قویترین گروه شورشی فعال در شمال سوریه است. پیکارجویان داعش که عموماً از جوانان ماجراجو، کمسواد و محروم تشکیل شدهاند، تحت آموزشهای چریکی قرار گرفته و از سلاحهای پیشرفته سبک و گاه متوسط بهره میگیرند. نکته مهم در میان عناصر داعش آن است که با توجه به انگیزههای ایدئولوژیک، روحیه رزمی بالایی دارند؛ بنابراین در عملیاتهای خود ریسکپذیری زیادی به خرج داده و معمولاً تا پای جان میجنگند.
یکی از مهمترین عوامل قدرت رزمی بالای داعش علاوه بر دریافت انواع تسلیحات پیشرفته از طرفهای منطقهای نظیر عربستان سعودی، به تجارب عراق بازمیگردد. داعش در عراق و در درگیری مستمر با ارتش آمریکا کاملاً آبدیده شده و شیوه درگیری با ارتشهای کلاسیک را خوب میداند. نکته قابل توجه آن است که یکسوم از کشتههای سربازان آمریکایی در دوران اشغال عراق در استان الانبار، یعنی کانون قدرت داعش، جان خود را از دست دادند. اجرای عملیاتهای انتحاری توسط این گروه و یا سایر گروههای وابسته به القاعده نیز نشانگر آن است که عناصری را به گونهای تربیت کردهاند که حاضرند در راه اهداف مورد ادعای خود دست از جان شسته و به آغوش مرگ بشتابند.
داعش در غرب عراق یعنی استانهای الانبار، نینوا و صلاحالدین و شرق سوریه در استانهای رقه و دیرالزور و همچنین مرز عراق با سوریه در شرق این کشور، دارای حضور و نفوذ گستردهتری است، اما هر چه به سمت غرب سوریه برویم از دامنه نفوذ داعش کاسته میشود. در گام اول داعش در صدد آن است تا با همکاری برخی قبایل، منطقه دیرالزور و مرزهای عراق و سوریه را به کنترل خود در آورد تا یک حکومت اسلامی شامل مناطق سنینشین عراق و سوریه تا شهر حلب، تأسیس نماید. داعش برای بسط گستره نفوذ خود با رقبای خود همچون ارتش آزاد سوریه و جبهه النصره هم درگیر شده[6] و تاکنون شمار زیادی از تروریستها در درگیری با یکدیگر به هلاکت رسیدهاند. در عراق نیز علاوه بر ارتش و نیروهای امنیتی، عشایر مسلح نیز هدف حملات این گروه قرار گرفتهاند.
5. حامیان بین المللی و منطقه ای داعش
بیتردید گروهی همچون داعش با حجم بالایی از عملیاتهای نظامی و انفجارات تروریستی، بدون حمایت قدرتهای منطقهای و جهانی قادر به ایفای چنین نقشی نیست. در میان حامیان داعش بیش از همه نام عربستان سعودی و آمریکا مطرح است. اطلاعات موثق از نقش سازمان اطلاعات عربستان و شخص بندر بن سلطان، رئیس سابق دستگاه جاسوسی این کشور، در تشکیل گروههای تروریستی خطرناکی همچون داعش و جبهه النصره حکایت میکند. عربستان سعودی به عنوان مدعی رهبری جهان اسلام از دیرباز رقابت سختی را با سایر قدرتهای منطقه به ویژه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرده است. از نگاه عربستان ایران مدعی رهبری منطقه و بسط نفوذ خود با رویکرد تشیع است؛ بنابراین همپیمانان ایران به ویژه دولت عراق و سوریه آماج حملات سعودی قرار گرفتند.
راهبرد عربستان، ایجاد فتنه طایفهای و مذهبی است و در چنین شرایطی است که سازمان القاعده و گروههای تکفیری همچون داعش برجستگی خاصی مییابند. به عبارتی دلارهای نفتی عربستان خرج حمایت مالی و تسلیحاتی گروههایی مانند داعش میشود تا علیه شیعه و همپیمانان جمهوری اسلامی وارد عمل شده و در واقع نقشه شوم همپیمانان غربی و صهیونیستی خود را در منطقه حساس آسیای غربی پیاده کند. از سوی دیگر، عربستان با حمایت از تحرکات تکفیری ها در عراق و سوریه، عملا به انتقال بحران از درون خاک خود به این کشورها کمک می کند، زیرا حجم بالایی از تکفیری های حاضر در سوریه و عراق را نوسلفی هایی تشکیل می دهند که با رژیم سعودی نیز سرجنگ ودرگیری دارند.
درخصوص حمایت آمریکا از این گروه نیز تردیدی وجود ندارد، زیرا گزینه فعلی (جنگ مذهبی میان مسلمانان و عملکرد جریانهای تکفیری همچون داعش) بهترین گزینه برای استکبار جهانی و صهیونیسم در جهت فرسایش و تضعیف جهان اسلام محسوب میشود. درک این راهبرد آمریکا در منطقه، با دقت در نقشی که این گروه ها در سوریه ایفا می کنند بیشتر میسر است؛ منطق آمریکا در بحران سوریه مبتنی بر موازنه قوا می باشد، زیرا پس از شروع موج سوم بیداری اسلامی در کشورهای منطقه و سقوط دومینووار رژیم های مستبد مورد حمایت آمریکا که تا قبل از آن تأمین کننده امنیت اسرائیل بودند، به یکباره نگرانی ها در مورد تأمین امنیت این رژیم در میان حامیان غربی آن فزونی گرفت. این شرایط در حالی حادث شده بود که از دیدگاه آمریکایی ها، مهم ترین تهدیدی که در شرایط آن زمان متوجه امنیت اسرائیل بود، از ناحیه محور مقاومت اسلامی بود. از این رو، آمریکا و هم پیمانان غربی آن تصمیم گرفتند تا حلقه ضعیف این محور، یعنی سوریه را که از سویی نظامی دیکتاتوری بر آن حاکم بود و از سوی دیگر مردم آن با مردم دیگر کشورهای منطقه اشتراکات بیشتری داشتند، باتوجه به اینکه مردم در سایر کشورها نیز علیه دیکتاتورها قیام کرده بودند، مورد هدف قرار دهند. از اینجا بود که سناریوی بیگانگان در سوریه شروع شد. از قضا این مسأله با حضور گروه های تکفیری در سوریه نیز همراه شد. بنابراین، آمریکا که از یک سو درصدد تضعیف بشار اسد و محور مقاومت بود و از سوی دیگر می دانست که گروه های تکفیری نیز در نهایت دشمن اسرائیل محسوب می شوند، بهترین گزینه پیش روی خود را در حمایت و تجهیز همه جانبه این گروه ها دید. به عبارت دیگر، آمریکا با میدان دادن به تکفیری ها در سوریه و حمایت از تداوم بحران در این کشور، بر آن است تا با تضعیف هرچه بیشتر طرف های درگیر، از نگرانی های خود در ارتباط با امنیت رژیم صهیونیستی بکاهد. زیرا برآیند بازی در سوریه به تضعیف دوطرف درگیر در بحران یعنی رژیم بشار اسد و تکفیری ها انجامیده است که هر دو طرف از دشمنان اسرائیل می باشند.
نقش گسترده تر آمریکا در گسترش تروریسم تکفیری در منطقه، با دقت در گزارشی که نشریه تایمز لندن منتشر کرده است، بیشتر روشن می شود. مطابق با گزارش این نشریه، گروهک تروریستی داعش با دخالت مستقیم سازمانهای نظامی و امنیتی آمریکا به وجود آمده است. آنها با کشف، تربیت و معرفی ابوبکر بغدادی، او را به سرعت به عنوان یکی از سران مطرح سلفیها معرفی کردند. در این گزارش آمده است در سال 2004 نیروهای ایالات متحده بر اساس یک پروژه از پیش طراحیشده و هدفمند، مرد 33 سالهای به نام «ابراهیم عواد ابراهیم علی البدری» را که یک کشاورز ساده، اما جاهطلب و ماجراجو بود، شناسایی کرده و با اتهامات کلیشهای، او را به ابوغریب فرستادند. ابراهیم البدری، به صورت هدفمند با سران تندرو القاعده در یک سلول حبس شد و در مدت سه ماه، از یک کشاورز سنی، به یک سلفی تندرو تغییر شخصیت داد. او هنوز از زندان آزاد نشده بود که لقب ابوبکر البغدادی را برای خود برگزید. [7]
پنتاگون و وزارت خارجه آمریکا در سال 2011 نام البغدادی مشهور به ابودعا را در لیست افراد خطرناک و تحت تعقیب قرار داد و برای دستگیری او پاداش ده میلیون دلاری تعیین کردند. این اقدام ظاهری آمریکا موهبتی بزرگ برای البغدادی بود تا او به عنوان یکی از سران گروههای سلفی مطرح شود و فعالیتهای تازه تروریستی خود را در عراق و سوریه آغاز کند. این گروهک، حدود چند ماه پیش و پس از ارتکاب به انواع جنایات در سوریه، سلسله عملیات هایی را در استان النبار عراق تدارک دید که در ادامه به عملیات این گروهک در الانبار عراق پرداخته می شود.
داعش اساساً حق تعیین سرنوشت را برای ملتها به رسمیت نمیشناسد. داعش در دو سال گذشته و به ویژه پس از حوادث سوریه، موضوع تشکیل حکومت اسلامی و تطبیق احکام شریعت را در عراق و شام مطرح کرده است و در مناطقی که تصرف میکند، امارت اسلامی برپا میکند. وظیفه این امارتها اجرای احکام ظاهری شریعت با توسل به فشار و خشونت است. برای نمونه زنان را وادار به رعایت حجاب شرعی کرده و یا مردان را مجبور به شرکت در نماز جمعه میکنند و هر که تخلف کند، حد شرعی میخورد. داعش همچنین با فرآیند گفتگوهای آشتی و نشست ژنو و حل مسالمتآمیز بحران سوریه به شدت مخالف است و جز سلاح و جنگ و خشونت چیز دیگری نمیشناسد. داعش در سوریه دهها نفر از فعالان سازمانهای بشردوستانه، روزنامهنگاران، فعالان عرب، مسیحی، علوی و کُرد را زندانی کرد و یا به طرز فجیعی کشت و به این ترتیب دامنه دشمنی با این گروه در میان طوایف مختلف سوری افزایش یافته است.
همچنین این گروه در عراق از دی ماه سال گذشته کنترل شهرهای فلوجه و رمادی از شهرهای استان الانبار را به دست گرفت، اما این اقدام باعث نمایان شدن ماهیت این گروه شده و در واقع حضور داعش در شهرهای استان الانبار، حتی بسیاری از عشایران را به تکاپو واداشت تا در کنار ارتش عراق علیه القاعده بجنگند.
داعش با بهرهبرداری از تسلیحات پیشرفته و کمکهای مالی قابل توجه به ویژه از سوی برخی کشورهای حوزه خلیج فارس، به سرعت خود را به مناطقی که گروههای مسلح مخالف سوریه در نبرد با ارتش این کشور تصرف کرده بودند، تحمیل کرد و به نوعی مناطق گستردهای از امتداد رود فرات و بخش گستردهای از شمال سوریه را به محل تاخت و تاز خود تبدیل نمود. گروه داعش که هم اکنون در حدود 13000جنگجو از اتباع کشورهای مختلف جهان را در خود جای داده است، در حال حاضر نه تنها عراق و سوریه، بلکه لبنان را نیز هدف حملات و انفجارات خود قرار داده است.
عملکرد داعش در عراق و سوریه بسیار خشونتآمیز و ددمنشانه بود، تا حدی که حتی ایمن الظواهری، رهبر القاعده، علیه عملکرد کورکورانه این گروه در برابر اهل سنت و شیعیان انتقاد کرد. در بیانیه القاعده که در سایتهای به اصطلاح جهادی منتشر شده، آمده است القاعده اعلام میکند هیچ ارتباطی با گروه داعش ندارد و نقشی در تشکیل آن نداشته و با این شبکه برای تشکیل این گروه مشورت نشده است، بلکه حتی دستور توقف فعالیت آن را صادر کرده است.
داعش به خاطر تلاش برای بسط نفوذش بر مناطق تحت سیطره خود با گردانهای اسلامی دیگر مانند انصار الشام، احرار الشام، گردان المهاجرین و نصره المظلوم در مناطقی مانند ریف لاذقیه درگیر شد.
از سوی دیگر داعش به خاطر تلاش برای اجرای مقررات دینی متحجرانه در مناطق تحت امر خود و اعدام مخالفان، با مردم مناطق تحت سلطه خود اصطکاک پیدا کرد. خشم عمومی مردم سوریه از داعش زمانی شدت گرفت که این گروه پنج تن از کارکنان سازمان پزشکان بدون مرز را ربود و اجساد بسیاری از زندانیان خود را که آثار شکنجه بر آنها مشخص بود را علنی کرد. به عبارتی، عملکرد این گروه در سوریه موجب شد نوعی انتفاضه مردمی علیه داعش در این کشور شکل بگیرد.یکی دیگر از اقدامات و فعالیت های خشونت بار داعش در عراق بویژه در استان الانبار به عنوان مرکز فعالیت این گروهک بوده است. استان الانبار در غرب عراق از نظر جغرافیایی، بزرگترین استان این کشور محسوب میشود. اهمیت این استان از آنجا ناشی می شود که صحرای الانبار نزدیک به یکسوم مساحت عراق را شامل میشود. این صحرا در سه کشور سوریه، اردن و عربستان نیز ادامه پیدا کرده است و در داخل عراق، هفت استان عراق یعنی نینوا، صلاحالدین، کربلا، بابل، بغداد، نجف و المثنی را در بر میگیرد. از این رو، بخش زیادی از گروههای تروریستی و کمکهای مالی و لجستیکی به آنها طی 10 سال گذشته از طریق این منطقه وارد عراق میشدند. الانبار در دوران حکومت حزب بعث، یکی از مهمترین مراکز حمایت از حکومت بود. از نظر سیاسی، اهالی این استان حامی رژیم بعث بودند که حکومت اقلیت سنی عراق بر اکثریت شیعه را تضمین میکرد. بیشتر ساکنان استان الانبار، از «طایفه دولیمی» هستند و اکثریت قاطع آنها را اهل سنت عراق تشکیل میدهند. در دوران اشغال عراق توسط ایالات متحده، الانبار و به ویژه شهر فلوجه مهمترین پایگاه نیروهای شبهنظامی درگیر با آمریکاییها بود و اکنون نیز اصلیترین پایگاه داعش محسوب میشود. حال اگر صحرای الانبار کاملاً تحت کنترل دولت عراق در آید، میتوان گفت امنیت و آرامش عراق رقم خورده است. بنابراین، به دنبال حملات داعش و تصرف مناطقی از استان الانبار، ارتش عراق عملیات سنگینی را در این استان علیه این گروه آغاز کرد. این عملیات در میدان وسیعی صورت گرفت که مشارکت بخشهای مختلف ارتش و یگانهای آن اعم از نیروی هوایی، نیروی دریایی، یگان ویژه، یگان زرهی و یگان توپخانه و پیاده نظام در کنار سازمانهای اطلاعاتی و امنیت ملی نشانگر چشمانداز وسیع اهداف مورد نظر این عملیات است.
از طرفی مدیریت عملیات و نظارت بر آن از سوی بالاترین سطح فرماندهی اعم از فرمانده کل نیروهای مسلح، وزیر دفاع، فرماندهان میدانی مانند فرمانده نیروهای زمینی و معاون رئیس ستاد کل ارتش، فرمانده عملیات الانبار، فرمانده پلیس الانبار و تعداد دیگری از فرماندهان دستههای نظامی و مشاوران و کارشناسان نظامی و امنیتی صورت گرفته است.
در سطح ملی این عملیات مورد حمایت گسترده و آشکار گروهها، شخصیتهای سیاسی و دینی و قبایل عراق قرار گرفته است و برخی طرفها خواستار تداوم آن تا تحقق اهداف مورد نظر و توسعه دامنه آن به مناطق دیگر محل فعالیت گروههای تروریستی شدهاند. حتی سرسختترین مخالفان دولت و معترضان نیز جرأت هیچگونه انتقادی از این عملیات را به خود ندادند و یا سکوت اختیار کردند.
بر اساس آمارهای موثق، دولت عراق در اجرای این عملیات با همسایگان خود هماهنگ شده بود تا عرصه را بر تروریستها تنگ کند و به آنها اجازه فرار به پناهگاههای امن و تجدید قوا را ندهد. شاید اظهارات «عبدالله نسور»، نخستوزیر اردن در جریان کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای عراقی خود در بغداد اشاره به همین مسأله دارد. وی گفته بود که ما با دشمن مشترکی مواجه هستیم. همین مسأله درباره سوریه نیز صدق میکند و دمشق اقدامات قاطعانهای را برای ممانعت از فرار تروریستها از عراق به خاک این کشور اتخاذ کرد.
بحث در مورد داعش با ذکر دونکته مهم دیگر به پایان می رسد. نکته اول اینکه در اواخر سال گذشته نیز خبرهایی مبنی بر تصمیم داعش برای تأسیس دولت اسلامی در صحرای سینای مصر به گوش رسید که این امر نیز در راستای راهبرد تأمین امنیت رژیم صهیونیستی قابل تحلیل است، زیرا پس از سقوط مبارک در مصر چند تحول در این کشور صورت گرفت: 1- فضای امنیتی گذشته از میان رفت. 2- انگیزه های گروه های مردمی مصر برای کمک به فلسطینیان تقویت شد و 3- گروه های مسلحی که مشخص نبود هویتشان چیست دست به اقدامات مسلحانه در صحرای سینا زدند. امری که موجب تقویت حضور ارتش مصر در سینا شد. این امر خلاف معاهده کمپ دیوید بود، ولی اسرائیلی ها بدان رضایت دادند. در عین حال، رژیم صهیونیستی، بعد از سقوط مبارک، بیش از هرچیزی نگران امنیت خود از صحرای سینا بود. یعنی نگرانی ها از مرز غزه با مصر و مرز با سینا بود. لذا در پی تدابیری بودند که امنیت خود را حفظ کنند. از این جهت می توان راهبرد داعش در صحرای سینا را در راستای راهبرد رژیم صهیونیستی دانست. به عبارت دیگر، حضور گروه های تکفیری در صحرای سینا منجر به دخالت و حضور ارتش در این منطقه راهبردی می شود و در این حالت، مردم دیگر نمی توانند در این منطقه علیه اسرائیل نقشی ایفا کنند. از این رو، این رژیم نه تنها از حضور گره های تروریستی مانند داعش در صحرای سینا نگران نیست بلکه، حتی این موضوع با رضایت آن نیز همراه بوده است.[8]
و نکته دیگر به اعترافات جوان سعودی گریخته از چنگ داعش در سوریه مربوط می شود که گفته است در سوریه چیزی به نام جهاد نیافتم. «سلیمان سعود السبیعی» ملقب به " سمبتیک"، از جوانان عربستانی که برای جهاد به سوریه رفته بود ولی پس از مدتی توانسته بود از دست داعش فرار کند و به کشورش بازگردد، در گفتگو با شبکه «الاولی» اوضاع سوریه را خلاف آن چیزی توصیف کرد که رسانهها به تصویر میکشند. وی مدعی شده است: «چیزی به اسم جهاد در سوریه وجود ندارد. کسانی که با این قصد و نیت به این کشور سفر میکنند تصور اشتباهی دارند.» وی انگیزه اکثریت کسانی که در سوریه در حال مبارزه با دولت این کشور هستند را انتقام جویی از کشته شدن یکی از اعضای خانواده شان میداند و می گوید: «برای بیشتر آنها مهم نیست که چه چیزی در سوریه در حال رخ دادن است. ... چیزی به اسم جهاد در آن جا نیافتم.»[9]
- ۹۳/۰۴/۱۳