چه کسی ثروتمند است؟ چه کسی فقیر؟
یک روز
پدر یک خانواده خیلی ثروتمند پسرش را به قصد نشان دادن و توضیح دادن اینکه چگونه فقرا زندگی میکنند به یک سفر خارج از شهر برد
آنها چند روز و شب را در مزرعه ای که ظاهرا به یک خانواده خیلی فقیر تعلق داشت گذراندند
در برگشت از سفرشان، پدر از پسرش پرسید
مسافرت چگونه بود؟
عالی بود، پدر.
پدر پرسید : آیا دیدی که فقرا چگونه زندگی می کنند؟
پسر گفت: بله
پدر پرسید: بنابراین بگو ببینم چه چیزی از این سفر آموختی؟
پسر پاسخ داد
من دیدم که ما یک سگ داریم و آنها چهارتا؛
ما یک استخر در میان باغمان داریم و آنها نهری دارند که پایان ندارد...
...ما یک چراغ در باغمان قرار داده ایم و آنها نور ستارگان زیادی را در شب دارند.
بالکن ما تا به حیاط جلوئی می رسد ولی آنها تمامی افق را دارند.
ما یک قطعه کوچکی از زمین را برای زندگی داریم ولی آنها یک زمینی دارند که تا به دور دستها ادامه دارد...
...ما یک خدمتکار برای انجام کارهایمان داریم، ولی آنها دیگران را خدمت می کنند.
ما غذایمان را می خریم، اما آنها آن را می رویانند.
ما برای حفاظت خودمان، دیوارها بر دور ملک خود کشیده ایم، در حالیکه آنها برای حفاظتشان دوستان بسیار دارند.
پدر آن پسر حرفی برای گفتن نداشت.
سپس پسرش اضافه کرد:
پدر متشکرم که به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
آیا این صحنه تعجب آور نیست؟
تعجب خواهید کرد که چه اتفاقی خواهد افتاد اگر برای تمام چیزهائی که داریم شکر گذار باشیم، بجای اینکه نگران چیزهائی باشیم که نداریم.
برای تک تک چیزهائی که دارید قدردان باشید!
- ۹۳/۰۴/۰۸