با شهیدان { فرهادی}

مذهبی ،داستان،علمی،فرهنگی ، تربیتی و...

با شهیدان { فرهادی}

مذهبی ،داستان،علمی،فرهنگی ، تربیتی و...

با شهیدان { فرهادی}

مذهبی ،داستان،علمی،فرهنگی تربیتی و...

طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۳۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۰
شهریور



اُسقُف ما، کشیش محلة ما هم به خانة ما نیامده است!

 

سخنان مادر شهید به آقــا: مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟ 

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم. گفت: ما هر چند با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، اما در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم؛ ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم.

 روز شهادت امام حسین ‌علیه‌السلام، روز عاشورا و تاسوعا، به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین علیه‌السلام، شربت می‌دهیم و می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم؛ ظرف یک‌بار مصرف می‌گیریم که شما مشکل خوردن نداشته باشید.

 توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن بعضی چیزها را نمی‌فهمیدم. می‌گفتند: مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی علیه‌السلام که دستش را بستند و ۲۵ سال حکومتش را غصب کردند؛ نمی‌فهیمدم یعنی چی! می‌گفتند: آخر شب، نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانة یتیمان که این را هم نمی‌فهمیدم.

 ولی امروز فهمیدم که علی علیه‌السلام کیست؛ امروز با ورود شما به منزلمان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید.

 اُسقُف ما، کشیش محلة ما هم به خانة ما نیامده است! شما رهبر مسلمین‌ هستید.

 من فهمیدم علی علیه‌السلام که خانة یتیم‌هایش می‌رفت، چه‌قدر بزرگ است




  • رضا فرهادی
۱۰
شهریور

  • رضا فرهادی
۰۶
شهریور

  • رضا فرهادی
۰۵
شهریور

  • رضا فرهادی
۰۴
شهریور


زندگینامه

سید على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌ و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنه‌اى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مى‌کرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود


  • رضا فرهادی